تأمل فلسفی درباره جاودانگی و معنای زندگی قدمتی بسیار طولانی دارد و پرسش هایی بنیادین در میان متفکران مطرح شده است؛ مثلاً آیا مرگ پایان وجود و همه امیال و آرزوهای انسان است و این که آیا جاودانگی امری معقول است؟ اهمیت این پرسش ها چنان بوده که عمده بحث متفکران و متدیّنان بر سر اثبات یا بیان نحوه جاودانگی بوده است. اما در فلسفه معاصر پیوند مفاهیم معنای زندگی و جاودانگی، اهمیتی فزون تر یافته و پرسش ها به این صورت بازطرح شده است: آیا جاودانگی برای معنای زندگی ضروری است یا بدون جاودانگی هم میتوان زندگی را واجد معنا دانست؟ استدلال های رقیب ضرورت جاودانگی برای معنای زندگی کدامند؟ چگونه میتوان این ضرورت را به صورت فلسفی تنسیق کرد؟ اثر پیش رو مباحث فوق را در سنت فلسفۀ تحلیلی و با تمرکز بر آرای برنارد ویلیامز صورت بندی و بررسی کرده است.